از تلاش برای ساخت ریل تا شناسایی مواضع دشمن بعثی | گفتگو با خواهر شهید علی اصغر بابازاده اصل
«شهید علی اصغر بابازاده اصل» پانزدهم شهریور۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش رحیم و مادرش، گلی نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند راه آهن بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در رقابیه شوش بر اثر اصابت گلوله به چشم شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
پایگاه خبری ریل نیوز با خانم بابازاده اصل، خواهر شهید علی اصغر بابازاده اصل، درباره سرگذشت این شهید گفتگو کرده است.
فعالیت شهید در راهآهن
خدمت شهید در راهآهن طولانی نبود. مدتی نزد شهید سردار علیرضا نوری(معاون فنی راهآهن و قائم مقام لشکر ۲۷) به عنوان مسئول دفتر ایشان بود و مدتی نیز در راهآهن تهران، سرپرست کارگران در طول خط بود.
فعالیتهای قبل از جبهه
در مسجد محل زندگیمان ضمن حضوری فعال، مسئولیتهای متعددی نیز داشت از جمله مدتی محافظ آیت الله موسوی زنجانی امام جماعت مسجد بابالحوائج بود.
حضور در جبهه
به عنوان داوطلب بسیجی عازم جبهه شد. طبق نامههایی که میفرستاد ابتدا در گروه تجسس حضور پیدا کرد و کار شناسایی مواضع دشمن را انجام میداد، مدتی هم به عنوان آرپیجیزن در جبهه حضور داشت.
نامههای شهید
در نامههایی که شهید برای مادرم میفرستاد، گفته بود که اگر پیکرش نرسید نگران نباشیم و گریه نکنیم چرا که دشمن شاد میشویم. در نامهها برایمان مینوشت؛ اگر پیکرم نیامد شما بروید زیارت شهدای گمنامِ بهشت زهرا و فکر کنید که من یکی از همان شهدای گمنام هستم.
نحوه شهادت
بعد از شروع عملیات بیت المقدس، بعد از مدتی تحت محاصره قرار میگیرند. شهید در حال شلیک آرپیجی بالای خاکریز بوده که با قَنّاصه(اسلحه دوربیندار) به سمت شهید شلیک شد و تیری به چشم چپ شهید اصابت کرد و به فیض شهادت رسید.
همرزمانش تنها کاری که آن لحظه میتوانستند انجام دهند این بوده که پیکرش را در بین پتویی قرار دادند و با خاک آن را پوشاندند که دست دشمن نیفتد و بعد از پیشروی مجدد نیروهای خودی، پیکر شهید را پیدا کردند و اینگونه شد که پیکر برادرم بعد از چند روزی مفقودی و بعد از مراسم چهلمین روز شهادتش، به خانه بازگشت.